سپیده دم عید قربان، عید سیاه ما(اولین عید بعد از چهلم) بود، گفتند قبل از آمدن مهمان ها به دیدنتان بیاییم، قبل از اینکه خانه شلوغ بشود و پابست بشویم، بیاییم تا دلمان کمتر بگیرد و شما هم چشم انتظار نمانید.
نزدیک که شدیم، یادت افتادم، بابای مهربان من، که عید سیاه پارسال، وقتی با هم بر سر مزار مادر می رفتیم گفتی:گل بخرید. پرسیدیم: چرا؟ جواب دادی: عید است، برایش گل ببریم.
بر سر مزارتان رسیدیم، هنوز هم باور نمیکنم دیگر زمان بی شما میگذرد، بی تو، بی مادر، بی صدای نماز تو، بی صدای دعای مادر!
بی شما، نفس کشیدن برایم سخت است، سخت!
گل خریدم
فقط دو شاخه
قرمز را دور لقبت پرپر کردم و سفید را دور نام مقدس مادر
یادم آمد چه اشک هایی در فراق مادر میریختی، مرد هم مگر گریه میکند؟ تو مرد بودی اما گریه میکردی، سر روی قبر میگذاشتی و شانههایت تکان میخورد
بعد با چشمانی سرخ رو به من میکردی و میپرسیدی: هفت بار سوره اناانزلناه را خواندهای؟ همان که قبر را نورانی میکند!
عزیزم، مادرم، یادت هست سختی زندگی که میرسید میگفتی اینها امتحان الهی است،نیستی اما یادت که هست.
حس تلخ بیشما بودن، این روزها برایم تلختر شده ولی غمگین نباشید که خدا مهربانتر شده است و در میان اشکهایم نوایش آرامم میکند: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ:همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده.(ملک/2)
نوشته شده توسط :فرزند زمان در 90/8/17 - 3:48 ع : : : نظر